Avas memories

دخترم بدون و باور داشته باش که مهمتراز تو هیچ چیزی برای ما تو این دنیا وجود نداره و همه کارهای ما در راستای رشد و پرورش و شکوفایی توست .  دوستت دارم عزیز دردونه ام. بازی جدیدی که با آوا انجام دادیم بازی با درهای بطری بود که همینجا از ستوده جان و آرام دوست داشتنی تشکر میکنم به خاطر این ایده خوب و جذاب . . . دراین بازی اول شروع کردیم به جمع کردن درهای بطری در اندازه ها و رنگ های متفاوت البته انتظار تنوع زیادی نداشته باشید و در ادامه با رسم تصاویری ساده از آوا خواستم تکمیلشون کنه                                          ...

دخترم ، عشقم نقاشی کن و لذت ببر. اولین تجربه کار بارنگ انگشتی: بقیه شاهکارها در ادامه مطلب آوا 25-24 ماهگی                  ************************************************* شاهکاری دیگر با ماژیک روی وایت برد:   اثری دیگر با رنگ انگشتی توی حیاط خونه آقاجون :   و این هم اثری خارق العاده  دخترم مورچه کشیده   آوا خانوم 27-26 ماهگی ...

همزمان با جا به جا شدن خانه بازی تصمیمی که خاله فرخنده دررابطه با جدا کردن کلاس نی نی ها گرفته بود رو عملی کرد و کلاس 1-2 ساله ها و 2-3 ساله ها جداشد.و همچنین برای نظم دادن یه کلاسها ثبت نام ماهیانه در نظر گرفت که باعث منظم شدن و هدفمند شدن بیشتر کلاسها شد. ممنون خاله فرخنده عزیز  ***البته این عکسها قبل از جدا شدن کلاسهاست یکی از کارهای مورد علاقه بچه ها نقاشی بادسته . . . سرگزمی دیگه ای که موردتوجه بچه هاست شن بازیه که درکنار بازی سعی شد مفهوم پر و خالی و زیاد و کم هم به آنها آموزش داده شود. آو خانوم 2سال و 3ماه ...

سلام و صد سلام بازهم درپی کنکاشهای انجام گرفته در حافظه دوربین این عکسها رو پیدا کردم . این هم از کارها و بازیهای ما از حلقه های هوشش برای جاگذاری استفاده کردم اندازه های مختلف رو روی کاغذ کشیدم و حلقه هارو در اختیارش قرار دادم تا جاگذاری کنه ...

دختر نازم خیلی خوب با خانه بازی و هم بازیهاش ارتباط برقرار کرده و خیلی علاقه منده و حال آوا و خانه بازی به روایت تصویر وگذشت زمان: 17 ماهگی بریم ادامه مطلب... آوا و امیرعلی جون        ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- قبل از 2 سالگی 2 سال و 2 ماهگی و مکان جدید خانه بازی (کوچه میگلی نژاد): ...

  عزیز دل مامان دیگه شیر نمیخوره ، دیگه بزرگ شده  مدتها بود که به این موضوع فکرمیکردم که چه جوری میتونم ازشیر بگیرمت خیلی دغدغه داشتم. عجله داشتم چون دیگه یه جورسرگرمی و وابستگی برات شده بود و از طرفی اگه الان ازت نمیگرفتم به تابستون میخوردیم و میگن تابستون بچه رو از شیر نگیرید و همچنین میخواستم فاصله زمانی مناسب برای گرفتن پستونک وجداکردن جای خواب و از پوشک گرفتن هم داشته باشیم . آخه باید یه فاصله زمانی مناسب بین همه اینا باشه.   (بقیه در ادامه مطلب) عزیز دل مامان دیگه شیر نمیخوره ، دیگه بزرگ شده  مدتها بود که به این موضوع فکرمیکردم که چه جوری میتونم ازشیر بگیرمت خیلی دغدغه داشتم. عجله داشتم چون دیگه یه...

 آوا و 21 ماهگی به روایت تصویر     (برای دیدن عکسها بریم ادامه مطلب) آوا در حال ارتکاب جرم (پوشیدن کفش خاله مریم )     سیزده بدر  پوشیدن دمپایی بزرگترها نحوه ژله خوردن  واینم از نماز خوندن آوا خانوم  میدونید این چیه سرش کرده؟؟؟؟حوله خشک کنش              ...

عزیز یکی یک دونه من بازم دیر اومدم برا نوشتن خاطرات شیرین این روزهات من و بازهم ببخش عشقم ماه شدی ، یه تیکه جواهری خیلی دوست دارم. اینقدرمهربون وخانومی که نگو. عاشقتم وقتی میای و بهم میگی مامان دوست دارم ، وقتی بغلم میکنی ، وقتی بوسم میکنی ، وقتی که داری میخوابی و تا آخرین لحظه میگی مامان و نگام میکنی ، وقتی که دستم و میگیری و میگی بیا بازی کنیم ،وقتی مثل یه آدم بزرگ بامن هم حرف میشی و گوش میکنی و جواب میدی، وقتی از دستت ناراحت میشم میای و با لحن ناراحت میگی مامان ببخشید و ...     و خوشحالم به خاطر وجودت سه شنبه 92/4/18   ...

آوا خانوم ما خداروشکر زود شروع کرد به حرف زدن و الانم خوب حرف میرنه فقط نکات قابل ذکری که الان به ذهنم میرسه اینه که بعضی وقتا جلو رفتن و عقب رفتن و جابه جا میگه واینکه حرف (ف) و (ش) رو (س) تلفظ میکنه مثل:سلوت (فلوت) - سلسل (فلفل) - سیر (شیر) و امان از زمانی که بخواد بگه   فشفشه    دوست دارم قشنگم   سه شنبه 92/4/18 ...

  دخترنازم با پستونک هم وداع کرد هرچند براش سخت بود ولی دیگه پستونک بی پستونک خیلی براش سخت بود ولی دختر صبور من این مرحله هم با مامانش همکاری کرد مرسی عزیزم از اولین بار که به اصرار اطرافیان بهت پستونک دادم همیشه ذهنم درگیراین موضوع بود که بهش وابسته نشی و اینکه چه زمان و چه جوری ازت بگیرمش نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه بعداز اینکه از شیر گرفتمت بیشتر بهش وابسته شدی از اونجایی که فقط زمان خواب پستونک میخوردی همش میگفتی بریم بخوابیم که به مراد دلت برسی واین شرایط ادامه داشت تا اینکه اواسط مرداد درحالی که داشتی سر پستونک و گاز میگرفتی و تاب میدادی و میکشیدی سرپستونک کنده شد( اون روز توی ماه رمضان بود و ما شیراز یودیم) یه ل...