avaava، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگم:)وبلاگم:)، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره
نوشتن خودم توی وبلاگم^^نوشتن خودم توی وبلاگم^^، تا این لحظه: 3 سال و 21 روز سن داره
طوطی ام طلا 💛طوطی ام طلا 💛، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
🖤بلینک شدنم💗🖤بلینک شدنم💗، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
💜آرمی شدنم💜💜آرمی شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
💗فوراور شدنم💟💗فوراور شدنم💟، تا این لحظه: 3 سال و 10 روز سن داره
💙مای شدنم💜💙مای شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
💛مومو شدنم💜💛مومو شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
🖤نورلند شدنم💜🖤نورلند شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
💗Friendship With Lisa💜💗Friendship With Lisa💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
🤍آی آر تروپر شدنم💙🤍آی آر تروپر شدنم💙، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
💙Friendship with Nasrin💛💙Friendship with Nasrin💛، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
🖤اوربیت شدنم🤍🖤اوربیت شدنم🤍، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
❤Friendship with Bahar💛❤Friendship with Bahar💛، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
💜Friendship with Sana❤💜Friendship with Sana❤، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
Creative destructionCreative destruction، تا این لحظه: 2 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
JinHeeJinHee، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
هتل هایدویهتل هایدوی، تا این لحظه: 1 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
🤍آلفا شدنم💙🤍آلفا شدنم💙، تا این لحظه: 11 ماه و 20 روز سن داره

Avas memories

(:

آواز خواندن آوا خانوم

امروز   90/8/25   و آوا خانوم ما سه و نیم ماهگی رو پشت سر گذاشته و 10 روز هست که آمدیم شیراز خونه آقاجون اینا چون بابا دارا نمیتونست مرخصی بگیره (آخه هم اداره میره و هم دانشگاه)مارو آورده شیراز و قراره فردا هم بیاد دنبالمون.                                                         و اما ... امروز    90/8/25    و آوا خانوم ما سه ...
5 آذر 1390

اولین دمرشدن آوا جون

مامانی تو این ماه اخیر خیلی سعی میکردی دمر بشی ولی موفق نمیشدی تا هفته گذشته روز جمعه 90/8/27 شیراز بودیم و آماده شده بودیم حرکت کنیم بیایم بوشهر در آخرین لحظه شما یادت اومد که خودت و کثیف کنی منم با عجله وسایل تعویض و آماده کردم شما رو گذاشتم روی تشک تعویض و شلوارت و درآوردم بعد سرم و کردم بالا و داشتم با مامان جون اینا صحبت میکردم یه لحظه نگاه کردم دیدم وارو شدی یه لحظه گیج شدم تا فهمیدم چی شده دستت هم زیر بدنت گیر کرده بود سریع بلندت کردم و حسابی ذوقت کردم البته از اون روز به بعد دیگه این کارو تکرار نکردی و داری تنبل بازی در میاری تا ببینم کی کاملا یاد بگیری  ...
5 آذر 1390

100 روزگی آوا جان

عزیزدل ما 100 روزه شد                          مامانی صد روزه شدی و روز به روز شیرینتر میشی اصلا در طول روز وقت آزاد برام نمیزاری الان هم ساعت 2 نیمه شب 90/8/12 است ومن شما رو خوابوندم و نشستم وبلاگتو برات مینویسم چون در طول روز نه فرصت دارم و نه انرژی. تازگیها وقتی کسی کنارت نیست نق میزنی و انتظار داری جلو چشمات باشیم و یا باهات بازی کنیم دختر قشنگم تو این مدت هنرمندتر شدی. تمام مدت در حال خوردن دستات هستی. جنب و جوشت بیشتر شده سعی میکنی که به روی شکم برگردی ولی هنوز موفق نشدی. وای بعضی شبا وقتی میزارمت روی پ...
5 آذر 1390

اندر احوالات آوا خانوم؛ از ابتدا تا به امروز (از زبان بابا)

سلام دختر عزیزم نمی دونم الان که داری این مطلب رو میخونی چند سالته و کجا هستی. ولی امیدوارم خوشحال و موفق باشی. این اولین مطلبی هستش که میخوام درباره تو اینجا بنویسم. البته قبلاً تو فیسبوک واست مطلب زیاد نوشتم ولی میخوام مثل مامانیت منم اینجا مطلب بنویسم. البته ببخش که دیر شروع می کنم ولی امیدوارم بتونم مطلب قشنگی بنویسم که هم برای تو شیرین باشه و هم یادبودی باشه از خاطرات گذشته من و مامان. سلام دختر عزیزم نمی دونم الان که داری این مطلب رو میخونی چند سالته و کجا هستی. ولی امیدوارم خوشحال و موفق باشی. این اولین مطلبی هستش که میخوام درباره تو اینجا بنویسم. البته قبلاً تو فیسبوک واست مطلب زیاد نوشتم ولی میخوام مثل مامانیت منم اینجا مطلب ...
20 آبان 1390

دومین سالگرد نامزدی مامان نجمه و بابادارا

دیشب یعنی شنبه 90/8/7 دومین سالگرد نامزدی من و بابایی بود.  (بابا: 8.8.88) آره گلم دوسال از نامزدی من و بابایی گذشت  و امسال تو درکنارمون هستی فرشته کوچولویی که لحظه های شیرینمون و برامون شیرینتر میکنه و چه زود این دو سال گذشت خداروشکر که الان تو رو کنار خودمون داریم دیشب بابایی ما رو شام بردن رستوران سنتی قوام    من تا حالا نرفته بودم ولی میگن بهترین رستوران بوشهره اونجاشمارو گذاشتیم توی ساک حملت و خدارو صدهزار مرتبه شکر دختر خوب و عاقلی بودی و اصلا گریه نکردی تا ما راحت شاممون و بخوریم قربون تو دختر خوبم برم که اذیتمون نکردی.   من میگو پفکی و بابایی کباب بلدرچین سفارش داد ایشالا سال دیگه توهم میتونی با ما ...
20 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Avas memories می باشد