خداخظ پستونک
دخترنازم با پستونک هم وداع کرد هرچند براش سخت بود ولی دیگه پستونک بی پستونک
خیلی براش سخت بود ولی دختر صبور من این مرحله هم با مامانش همکاری کردمرسی عزیزم
از اولین بار که به اصرار اطرافیان بهت پستونک دادم همیشه ذهنم درگیراین موضوع بود که بهش وابسته نشی و اینکه چه زمان و چه جوری ازت بگیرمش
نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه بعداز اینکه از شیر گرفتمت بیشتر بهش وابسته شدیاز اونجایی که فقط زمان خواب پستونک میخوردی همش میگفتی بریم بخوابیم که به مراد دلت برسی
واین شرایط ادامه داشت تا اینکه اواسط مرداد درحالی که داشتی سر پستونک و گاز میگرفتی و تاب میدادی و میکشیدی سرپستونک کنده شد( اون روز توی ماه رمضان بود و ما شیراز یودیم) یه لحظه جا خوردی و من و بابایی یکم شوخی کردیم و خندیدیم تا شما زیادناراحت نشی خلاصه اینکه آخرین پستونکت اینجوری خراب شد.
تا 2روز ظهر و شب یکم گریه میکردی ، بعدازاون ایراد نمیگرفتی ولی بعضی روزا میگفتی پستونکم کجاست؟وسراغش و میگرفتی
الان هم که حدود3-4هفته ازش میگذره بعضی وقتا اسمش و میاری ویعضی وقتا میفهمم خیلی دلتنگشی ولی چیزی نمیگی دختر صبور من ولی یکم برا خوابیدن سردرگم هستی و معلومه گم شده ای داری ولی به بهترین شکل ممکن همکاری میکنی.
دخترم من و ببخش ولی تمام این کارها به خاطر خودته عزیزم
دوست دارم عزیز دردونه من
البته این عکس 18 ماهگیه
واین عکس 22 ماهگی