آواز خواندن آوا خانوم
امروز 90/8/25 و آوا خانوم ما سه و نیم ماهگی رو پشت سر گذاشته و 10 روز هست که آمدیم شیراز خونه آقاجون اینا چون بابا دارا نمیتونست مرخصی بگیره (آخه هم اداره میره و هم دانشگاه)مارو آورده شیراز و قراره فردا هم بیاد دنبالمون.
و اما ...
امروز 90/8/25 و آوا خانوم ما سه و نیم ماهگی رو پشت سر گذاشته و 10 روز هست که آمدیم شیراز خونه آقاجون اینا چون بابا دارا نمیتونست مرخصی بگیره (آخه هم اداره میره و هم دانشگاه)مارو آورده شیراز و قراره فردا هم بیاد دنبالمون.
آمدم از هنرهای جدیدت بگم
توی این ماه اخیر وقتی داری شیر میخوری با اون دست کوچولوت دستم و میگیری و وقتی هم سیر میشی و نگات میکنم برام میخندی و خودت و لوس میکنی نمیدونی چقدر مامانی ذوق میکنه دخمل گلم فدات بشم من.
دوشب پیش خونه عمه اعظم بودیم توی بغلم بودی و شکیبا(دختر دخترعمه مامانی)هم که الان حدود 3/5 سالشه همینجورباشما صحبت میکرد و برات بالا و پایین میپرید همچین شما ذوق زده شده بودی که با صدای بلند میخندیدی اولین بار بود که با صدای بلند میخندیدی و ذوق میکردی
از دیروز تا حالا پیشرفت کردی و به جای اغو گفتن شروع میکنی به آواز خوندن همچین آواز میخونی و داد میزنی که میمیرم از خنده
دیشب هم گذاشتمت روی شکم و تا چند دقیقه ای تحمل کردی آخه تا قبل از این به محض اینکه وارونت میکردم و رو شکم میخوابوندمت فورا نق میزدی ولی الان بهتر شدی و تحمل میکنی میخوام عادت کنی تا بتونی شروع کنی به سینه خیز رفتن عزیز دل من.