اند احوالات آوا خانوم؛ در دو هفتهی اخیر
سلام دختر گلم
دو هفته است که واست مطلب ننوشتیم و نگفتیم که چه پیشرفتهایی کردی.
تو این دو هفته واقعاً بزرگ شدی و یه سری کارا میتونی خودت انجام بدی.
در ادامه مطلب تیتروار به همراه عکس برات توضیح میدم که چه کارهایی رو میتونی انجام بدی و چه چیزا یاد گرفتی و چه اتفاقاتی تو این مدت افتاده برات.
سلام دختر گلم
امروز 19 دیماه سال 90 هست و دو هفته است که واست مطلب ننوشتیم و نگفتیم که چه پیشرفتهایی کردی.
تو این دو هفته واقعاً بزرگ شدی و یه سری کارا رو میتونی خودت انجام بدی.
در ادامه مطلب تیتروار به همراه عکس برات توضیح میدم که چه کارهایی رو میتونی انجام بدی و چه چیزا یاد گرفتی و چه اتفاقاتی تو این مدت افتاده برات.
1) سرما خوردگی شما!
تو این مدت شما سرما خوردی. شما چند شب بود که خوب نمیخوابیدی و وقتی نفس میکشیدی صدای خس خس ازت بلند میشد. چون خوب نفس نمیکشیدی ناآروم بودی و خوب نمیخوابیدی. یه کم که وضعت رو به وخامت گذاشت شما رو با مشورت یکی از همکارام بردم درمانگاه فدک. پیش دکتر امیری. دکتر اول چندتا شربت داد که مؤثر نشد. روز بعدش یه شربت قوی داد که اونم جواب نداد. روز سوم تصمیم گرفت آنتی بیوتیک تجویز کنه که خوشبختانه به محض شروع مصرف جواب داد و شما شروع کردی به خوب شدن و کم کم از حالت ناراحت و ناآروم به سمت خوشمزه بودن و خندون بودن رفتی.
دست دکتر امیری درد نکنه که با تجربه و احتیاطش باعث خوب شدن شما شد.
2) آوای قدرتمند!
تو این مدت شما کنترل و زور دستات بیشتر شده و میتونی راحت اجسام رو بگیری و کنترل کنی. تو عکس زیر شما به راحتی شیشه شیر تقریباً بزرگ که حاوی جوشونده واسه شیکم مبارکتون بود رو خودتون یه دستی گرفتید و دارید با خوشحالی و غرور (!) میل میفرمایید!
3) آوای چرخان!
یه شب که به خیال خودمون شما رو خوابونده بودیم و داشتیم آماده میشدیم واسه خواب، ناگهان ساعت 2 بعد از نیمه شب شما از خواب بیدار شدی و بنای خوشمزگی و خنده راه انداختی!
البته ما هم با وجود اینکه خوابمون میومد پایه بودیم!!!!
اون شب شما برای اولین بار خودتون بدون کمک دمر شدی و دوباره بدون کمک برگشتی به حالت اول!
البته سر شب به تنهایی دمر شده بودی ولی نیمه شب به تنهایی تونستی برگردی به حالت اول.
خلاصه شما که خودتون کلی ذوق کرده بودی و خوشحال از عمل قدرتمندانتون داشتی میخندیدی و ما هم فارغ از ساعت، ذوق شما میکردیم!
عکس زیر مربوط به همون عملیات سرشبتون هست و چون از عملیات نیمه شب فقط فیلم گرفته بودیم پس این عکس رو واست میذاریم.
4) آغاز رسمی غذا خوردن آوا خانوم!
به سفارش دکتر امیری و با توجه به سنتون (5 ماه و نیم) تصمیم گرفتیم که غذا دادن به شما رو شروع کنیم. به همین خاطر با لعاب برنج شروع کردیم و فردا هم فرنی دعوت مامانیم!!!
عکسهای زیر هم غذا خوردن با قاشق خوشگلتون رو نشون میده و هم ظرفهای قشنگتون رو.
5) اولین دسته گل به آب دادن آوا خانوم!
یه شب که شما خوشمزه و منگول بودید و به کمک مامانی نشسته بودید گوشهی میز دسته گل به آب دادید و گلدونی که رو میز بود رو سرنگون کردید و در اوج تعجب ذوق کردید!
6) گغغغغغغغغغغغغغغغ!
تو این مدت شما دوتا کار رو یاد گرفته بودید. اولیش گفتن مرتب و با ذوق عبارت "گغغغغغغغغغغغغغغغغغ" بود که هم خودتون و هم ما کلی ذوق میکردیم. دومین کار رو میتونی خودت تو عکس زیر ببینی.
7) گرفتن پا
جدیداً هم یاد گرفتی چنگ میندازی پات رو میگیری و کلی ذوق میکنی!
خلاصه بابایی
شما تو این مدت کلی عوض شدی و بزرگ شدی (قربونت برم من)
امیدوارم همیشه خوب و خوش و خندون باشی.