سلامی دوباره از فضا در خدمتتان هستم😑💔
سلاااام
خوبین خوشین ؟
ببخشید زیاد نمیام نینی وبلاگ دارم با درس و مشق خفه میشم😑💔
اومدم تند تند خاطرات این چند روز رو بگم و برم
اول میخواستم از پینترست جان تشکر کنم که از صبح تاحالا اصلا ازش بیرون نیومدم
خداااایی عکسای پینترست خیلییی خوبن
هق رنگ سبز چقدر خوبه:)))
خب خب ما جمعه صبح از شیراز راه افتادیم بیایم بوشهر
تو راه یهو رفتیم تو تونل بعد بابام و ماشینای جلوییش یه ترمزی زدن که من نزدیک بود پرت شم تو شیشه جلویی😑💔
بعله تصادف شده بود و ما تو تونل بودیم و داشتیم از دود ماشینا خفن میشدیم😑💔
و برای اولین بار گیر افتادم تو موقعیتی که اصلا دوست نداشتم گیر بیفتم...(گریه ام گرفت قشنگ🙂💔)
خب بعد یکی دو ساعت اضافه رسیدیم بوشهر تو ماشین بابام همه اش به داداشم میگفت تو خونه یه سوپرایزه
و من همه اش فکر و ذهنم پیش مرغ عشق جدید مادر بزرگم بود...
وقتی رسیدیم خونه دهن من و مامان و داداشم از تعجب باز بود
بابام آکواریوم خریده بوددد
اومده بود تنگ ماهی فایترم فی فی رو جا به جا کنه لبه اش رو میشکونه بعد میره تنگ بخره نداشته آکواریوم میخره:)
وقتی رسیده بودیم یکی از ماهیا رحمت خدا رفته بود و فقط جفت باردارش سالم بود(البته اونم پریشب درگذشت:))
خلاصه نوزده تا ماهی بودن بعد مرگ این زوج دوست داشتنی ماهیا شدن هفده تا
فی فی کوچولوی خودم الان خیلی خجالت میکشه میره تو یکی از خونه ها وقتی گشنه اش میشه میاد بیرون🥺💖
خب بعدا لیست ماهیا رو شاید گذاشتم با عکسشون
دیشب رفتیم خونه مامان بزرگم و من یادم اومد مشقامو نفرستادم و حتی عکس نگرفتم-_-
خب دیگه زیاد خاطرات دیشب رو نمیگم
از صبح تاحالا پینترست منو اسیر خودش کرده (خودااااا چرا پینترست اینقدر سافت و کیوتهههه)
پ ن 1:عکس بالا شاهکاری از پینترست جان
پ ن2:به زودی تم وبلاگ قراره تغییر کنه منتظر تم جدید باشین
پ ن3:کیبوردم در راه نوشتن این پست دیوونه ام کرد باتریش داره تموم میشه هی از کار میفته😑💔