سومین ماه زندگی آوا خانوم
توی این ماه کم کم از اون دوران نوزادیت فاصله گرفتی و هوشیارتر و عاقل تر و بازیگوش تر شدی علاقه زیادی به صفحه بازیت و سگ رنگارنگت داری و باهاشون بازی میکنی و سرگرم میشی توی صفحه بازیت حسابی دست و پا میزنی یک بار اومدم دیدم چرخیدی رفتی زیر یکی از حلقه های صفحه بازیت و همینجورکه آویزون بود داری میخوریش.
درمورد خوابت بگم که یک هفته ای همچنان دل دردهای شبات ادامه داشت و شبها بیتابی میکردی و من و بابا دار باید بغلت میکردیم و توی خونه راه میرفتیم تا آروم بگیری ولی خدارو شکر کم کم گریه ها و دل دردای شبات کمتر شد و آرومتر شدی ولی هنوز هم عادت داری شبا دیر بخوابی فقط 2-3 شبی ساعت 12 یا 1 خوابیدی و من حسابی ذوق کردم صبحها هم تا حدود 11میخوابی و میزاری مامان هم خوب استراحت کنه دیگه آخرای این ماه شبا هم 4 ساعتی بدون خوردن شیر میخوابی و این باعث شده منم بتونم بیشتر استراحت کنم چون قبلاً شبا هم هراز یک ساعت و نیم تا دوساعت شیر میخواستی
هنر دیگه ای هم که یاد گرفتی اینه که دیگه دستات و مشت نمیکنی و با دستات و انگشتات بازی میکنی بعضی مواقع دست میبری و پستونکت و در میاری ناخودآگاه حلقه پستونکت و میگیری توی دستات و میکشی بیرون. دیگه سعی میکنی با دستات وسایل رو به طرف دهانت ببری
از خودت بیشتر صدا در میاری و بیشتر میخندی و همش دوست داری باهات صحبت کنیم و تو ذوق میکنی و با زبون خودت جواب میدی نمیدونی من و بابا دارا چقدر ذوقت میکنیم
آب دهانت زیاد میاد و صورت و بالشتت خیس میشه. خیلی دوست داری دستت و بخوری پستونکت و بیرون میندازی و دستات و میخوری اوایل مشتات و میخوردی ولی الان بیشتر شصتت و میخوری
یاد گرفتی که پاشنه پات و به زمین فشار بدی و حرکت کنی