آوا در ماههای اخیر...
عزیزم 26 ماه گذشت.روزها و ماهها با سرعت هرچه تمامتر درگذرند.
این شما هستی که داری روزهای مارو میسازی و مادر کنار شما شاد هستیم.
برای خوندن روزمرگیهای دخترم بریم ادامه مطلب . . .
*دخترم این روزها حسابی مستقل شدی هرکاری رو میگی خودم خودم و باید بدم خودت انجام بدی.خیلی دوست داری توی کارها کمکم کنی وبدو بدو خودت و میرسونی و میگی میخوام کمکت بدم مثلا امروز میخواستم سیب زمینی و هویج رنده کنم اومدی کنارم و میگی منم رنده کنم ، اول یه دونه هویجش خوردی و بعد هم سیب زمینی خام برداشتی خوردی نمیدونم چه علاقه ای به سیب زمینی خام داری که هروقت میبینی میخوری.
*تازگی یاد گرفتی اتاق و مرتب کنی و میای میگی میخوام مرتب کنم بعد همه چی رو (99 درصد اون وسایل خودته)برمیداری و میزاری روی مبلها.قربون دخترگلم برم من
* یادگرفتی تا 14 بشماری البته بعضی وقتا اشتباه هم میکنی
*حرف زدنت هم که ماشالا عالی یعنی با حرف زدنت حسابی برا همه دلبری میکنی
*عاشق کتاب هستی یعنی میتونم بگم تنها چیزیه که ازش سیر نمیشی و از این بابت خیلییییییییییی خوشحالم
*از خوابت براب بگم که شبا زودتراز 1-2نمیخوابی باید هرچی کتاب داری و هرچی شعر وقصه بلدیم برات بخونیم تا بخوابی .این قدر هم وول بخوری با خوابت ببره درواقع بعضی وقتا در برابر خواب مقاومت میکنی تا یک مرتبه غش میکنی.حدودا 2ماهی میشه که تختت و آوردیم تو اتاق خودمون و گذاشتیم پایین تخت خودمون که توش بخوابی البته اوایل که نمیخوابیدی الانم وقتی پیش خودمون خوابت برد میزاریمت سرجای خودت شبا هم یکی دوبار حتما گریه میکنی که میام و نوازشت میکنم ویا بغلت میکنم تا دوباره بخوابی.
*درباره پروژه پوشک گرفتن هم دیگه تقریبا تمامه ولی بعد میام و کامل تعریف میکنم
شنبه 92/7/13