واکسن 2 ماهگی
یک شنبه 90/7/3
صبح زود بیدارشدیم و با بابادارا رفتیم بهداشت برای زدن واکسن.یک کم استرس داشتم چون همه میگفتن خیلی سخته و اذیت میشن و تب میکنند.
اول قد و وزنت اندازه گرفتن
وزن 5/200 قد 60
موقع زدن واکسن شمارو دادم دست بابایی چون خودم دل نداشتم ببینم بابایی شمارو گذاشت روی پاهاش
خانم پرستار اول قطره فلج اطفال رو بهتون داد بعد موقع زدن واکسن که شد بابا دارا داشت پاشو تکون میداد که آروم بگیری بهش گفتم پاهاش و تکون نده تا واکسن و بزنه بهم گفت نمیتونم و بعد فهمیدم که از استرس پاهاش میلرزیده قربون تو و بابایی مهربونت برم.
توی هر دو تا پات واکسن زدن همون لحظه خیلی گریه کردی ولی خیلی زود آروم شدی قربون تو دختر قوی و شجاع خودم برم
وقتی امدیم خونه قطره استامینوفن بهت دادم و تو خوابیدی اون روز بیشترش و خواب بودی و اگر هم بیدار میشدی بازی میکردی
خیلی برام جالب بود که بی قراری نمیکنی
در ضمن اون روز با اینکه حال نداشتی شروع کردی به صدا در اوردن و برامون آقو میگفتی
شب هم مرتب دمای بدنت و چک میکردم که تب نکنی و خدارو هزار مرتبه شکر تب نکردی و همه چیز به خوبی گذشت