خاطره زایمان
روز 2 شنبه صبح مورخه 3 مرداد 1390 ساعت 6.5 الي 7 قرار بود بيمارستان باشم. شب قبل هم كه درست نخوابيده بودم ساعت 5 صبح بيدار شدم و آروم آروم حاضر شدم ازشب قبل ساك وسايل خودم و آوا روگذاشته بودم. ساعت 6 بود كه به همراه دارا و مامانش و مامان خودم راهي بيمارستان شديم و چون ساعت عمل مشخص نبود قرارشد بعد از مشخص شدن خواهرم و زن داداشم و... بيان بيمارستان. وقتي رسيديم بيمارستان خلوت و آروم بود سريع رفتم بخش و دارا و مامانش پشت در ماندن و ... ادامه مطلب رو پیگیری بفرمایید. روز 2 شنبه صبح مورخه 3 مرداد 1390 ساعت 6.5 الي 7 قرار بود بيمارستان باشم. شب قبل هم كه درست نخوابيده بودم ساعت 5 صبح بيدار شدم و آروم آروم حاضر شدم ازشب قب...