Happy Tala Day
سلااام دیروز طلا دو سالش شد و منی که یادم رفت😂 امروز با دوستام براش تولد آنلاین گرفتیم از کیکش میترسید:///// خلاصه یه جا هم واینستاد ازش عکس بگیرم:||||
🖤
در این چند روز چه گذشت
سلااام خوبین خوشین سلامتین ؟ با درس و امتحانا چه میکنید ؟ (وی درحال مرگ است(از حجم امتحانات)) اخیرا اتفاقات زیادی افتاده پس من تصمیم گرفتم همه اش رو تو این پست ثبت کنم اول از همه که تو نینی وبلاگ یه دعوای گنده سر کت نوار و لیدی باگ شد😐 حوصله حرف زدن درباره اش رو ندارم پس میپریم جلو صبح شب یلدا مدرسه مون برامون جشن گذاشته بودن://////// انتظار داشتن با آهنگ بندری برقصیم و بپریم بالا://///////////////////////////////////// بعدم بهمون کاکتوس دادن(جیغغغغغغغغغغغ) و منم اسمشو گذاشتم اِلسی(:/) خلاصه شبش هم طبیعی بود اول با سفره خودمون عکس گرفتیم بعد رفتیم خونه ی پدربزرگم کیک خوردیم:| و قبل از یلدا هم سه تا نوزاد ماهی ب...
نه یکی...نه دوتا...نه ده تا...نه نوزده تا.سی و یکی تا!
سلااام خوبین خوشین ؟ خب... چه بگم من و داداشم دوباره سرما خوردیم... حالا من مشکوک هستم داداشم که همه اش داره فین فین میکنه😂 صبح با مامان و بابام داشتیم ماهیا رو نگاه میکردیم که به یه چیزی مشکوک شدیم حس کردیم دم ماهی فایتر خوشملم فی فی ریش ریش و پاره پاره شده انگار دمش رو چیدن سرش رو گوله کردن باله بالاییش هم تقریبا کااااامل از بین رفته فقط یه نخش باقی مونده😭 اول فکر کردیم بقیه ماهیا دمش رو خوردن بابام تو نت گشت گفت احتمال داره دم خوره هم گرفته باشه گفته بود قرنطینه اش کنین با یه بدبختی گرفتیمش کردیمش تو یه تنگ کوچولویی بعد همکار(اصلاح میکنم همکار های بابام)همه دکترن(جز بابام😂😐)و بابام بعدش داداشمو برد پیش رئیسش که دکتر معرو...
نویسنده :
Ava
0:44
سلامی دوباره از فضا در خدمتتان هستم😑💔
سلاااام خوبین خوشین ؟ ببخشید زیاد نمیام نینی وبلاگ دارم با درس و مشق خفه میشم😑💔 اومدم تند تند خاطرات این چند روز رو بگم و برم اول میخواستم از پینترست جان تشکر کنم که از صبح تاحالا اصلا ازش بیرون نیومدم خداااایی عکسای پینترست خیلییی خوبن هق رنگ سبز چقدر خوبه:))) خب خب ما جمعه صبح از شیراز راه افتادیم بیایم بوشهر تو راه یهو رفتیم تو تونل بعد بابام و ماشینای جلوییش یه ترمزی زدن که من نزدیک بود پرت شم تو شیشه جلویی😑💔 بعله تصادف شده بود و ما تو تونل بودیم و داشتیم از دود ماشینا خفن میشدیم😑💔 و برای اولین بار گیر افتادم تو موقعیتی که اصلا دوست نداشتم گیر بیفتم...(گریه ام گرفت قشنگ 🙂💔 ) خب بعد یکی دو ساعت اضافه رسیدیم بوشهر...
خاطرات این چند روز^-^
سلام خوبین ؟^-^ راستش سرما خوردم گلوم عفونت کرده باعث شده دماغم بگیره و هی عطسه کنم و فین فین🤧گوشمم گرفته به خاطر عفونت گلوم بابام میگه طبیعیه حجم واکسیناسیون رفته بالا کرونا کم شده به جاش سرما خوردگی داره زیاد میشه ویروسش هم یه اسمی داشت یادم رفت😅صبح هم یکم تب داشتم الان خوداروشکر دیگه تب ندارم فقط چون هودی تنمه دارم می پزم 😂 (ما شیرازیم شیراز خیلییی داره سرد میشه)خلاصه شنبه فقط فین فین میکردم و دماغم گرفته بود دیشب عطسه هم اضافه شد امروز صبح هم گوشم گرفت😷خب بریم سراغ خاطرات این چند روز ......................................................................................................................................................
نویسنده :
Ava
11:32
از ببعی به بز😐🔪
هاااااییی😍🍓 بدون هیچ توضیح اضافه ای میریم سراغ خاطره ی امروز خب راستشو بخواین من موهای بلند و کیوتی داشتم اما نمیدونم چرا به مامانم گفتم کوتاه کن (یه سال پیش ؟دو سال پیش ؟) و تا شونه ام کوتاه کرد ولی به شدت پف شد و منی که هنوز اذیت بودم و مامانم بردم آرایشگاه کلا پسرونه زد:/ اولش خوب بود ولی بعد یه چیز وحشتناکی شد موهام پف شد و فرفری کلاغ میدیدش توش لونه میکرد:/ چند روز پیش با مامان بابام به نتیجه رسیدیم بریم آرایشگاه صافش کنیم(یه چیزی حالت کراتین ولی مواد صافیه)خلاصه من برخلاف عادت همیشگیم که تا یازده دوازده میخوابم مجبور شدم ساعت هشت صبح پاشم چون ساعت نُه نوبت داشتم🥴 خلاصه از هشت و نیم صبح تا 2 و نیم صبح تو آرایش...
💚روزمرگی های سه شنبه و چهارشنبه^-^🌳
*سه شنبه 16 شهریور 1400* صبح تقریبا مثل همیشه گذشت.کامپیوتر رو روشن کردم و نشستم پای کامپیوتر که یهو یادم اومد ماهگرد دوستی من و نسرینه ☘️ هپی مپی😄 خلاصه ظهر هم همه اش پای کامپیوتر بودم که عصر شد.بابام میخواست بره محل کارش(ما بهش میگیم اداره یا مرکز 😆 ) که آراد گیر داد برام حیوون خونگی ماهی بخر:| خلاصه بابام رفت و من ساعت 9 شب تازه یادم اومد مشقای زبانم رو بنویسم🤦🏻♀️مشقای زبانم رو نوشتم که یهو بابام اومد 😍 با یه ماهی فایتر آبی خوشگل که باله ی زیر شکمش یه رگه زرشکی داشت 😍 من و آراد اسمش رو گذاشتیم فی فی بهش غذا دادیم (خیلی میخورد :/) بعد عکسشو فرستادیم برا خاله ام.خاله ام گفت : این که پسرعموی بلوفیه! (خاله ام هم یه ماهی فایتر آبی ...